جدول جو
جدول جو

معنی ویجین کردن - جستجوی لغت در جدول جو

ویجین کردن
(فُ گَ دَ)
وجین کردن. برکندن فضول گیاه زراعتی. برانداختن علفهای هرزه از بین زراعت. برچیدن و واچین کردن گیاهان زائد و هرزه از میان زراعت. رجوع به وجین کردن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یقین کردن
تصویر یقین کردن
باور کردن و بی گمان پذیرفتن، مطمئن شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
خراب کردن، منهدم ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(فُ لَ دَ)
دیدار کردن. بازدید کردن، (اصطلاح پزشکی) عیادت کردن پزشک از بیمار
لغت نامه دهخدا
(فُ گُ دَ)
خراب کردن:
که ویران کنی تاج و گاه مرا
به آتش بسوزی سپاه مرا.
فردوسی.
عالمی را یک سخن ویران کند
روبهان مرده را شیران کند.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ کَ دَ)
حلاوت دادن. با شیرینی و حلوا و میوه و جز آن دهان را شیرین ساختن: دهانت را شیرین کن. (از یادداشت مؤلف). احلاء. (تاج المصادر بیهقی) :
بی موکل بی کشش از عشق دوست
زآنکه شیرین کردن هر تلخ ازوست.
مولوی.
- شیرین کردن بادام، کنایه ازشکرپوش کردن آن را. (آنندراج) :
همچو آن بادام تلخی کز نمک شیرین کنند
عاشقان را دلخوشی از خندۀ او داده اند.
مخلص کاشی (از آنندراج).
- شیرین کردن دهن کسی را، شیرینی خوراندن. عنایت و محبت کردن:
گرت از دست برآید دهنی شیرین کن
مردی آن نیست که مشتی بزنی بردهنی.
سعدی.
- ، کنایه از رشوه دادن و کارسازی کردن. (آنندراج).
، مطبوع و دلپسند و محبوب و مرغوب کردن. لایق و مناسب نمودن. (یادداشت مؤلف).
- شیرین کردن چیزی در دل کسی (کسانی) ، مطلوب و مرغوب کردن آن در دلها: مجلس تذکیر کردی و فصیح بودو سخن نیکو گفتی دل این مردمان نواحی به خویشتن کشید و اسلام شریعت اندر دلها شیرین همی کرد. (تاریخ سیستان).
- شیرین کردن خواب (فکر، اندیشه، مطلب و جز آن) بر کسی، مطبوع و مطلوب کردن آن چیز در نظر وی. خوش کردن آن در چشم وی: تدابیر عراقی در سر این پادشاه پیچیده است و استوار کرده به سرخس و اینجابه نشابور هر روز می پروراند و شیرین می کند و ببینی از این چه شکافد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 455).
در غم لبهای من گویی بمیر
مرگ را بر بنده شیرین می کند.
صائب (از آنندراج).
چنانکه شیر کند خواب طفل را شیرین
فرود غفلت من از سپیدموییهاست.
صائب (از آنندراج).
-شیرین کردن زمین را، قابل کشت و حاصلخیز نمودن. از شوره زاری درآوردن:
می کنم از ترزبانی دشمنان را مهربان
می کند شیرین زمین شور را باران ما.
صائب (از آنندراج).
- شیرین کردن کسی (چیزی) را به چشم (در نظر) کسی،مطبوع و مقبول نمودن آن چیز در نظر وی:
گوشه گیران را بچشم خلق شیرین کرده است
خال مشکینی که در کنج دهان یار ماست.
صائب (از آنندراج).
در نظرها می کند شیرین تر از تنگ شکر
کلک صائب در حدیث شکّرین آئینه را.
صائب (از آنندراج).
رجوع به ترکیب شیرین کردن چیزی در دل کسی شود.
- شیرین کردن لب، به لبخند واداشتن. خندان و متبسم ساختن. (از آنندراج).
رجوع به ترکیب شیرین شدن لب ذیل مادۀ شیرین شدن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ طَ)
فریز کردن. چیدن. بریدن پشم گوسفند و موی بز و امثال آن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وجین کردن
تصویر وجین کردن
کندن گیاهان و علفهای هرزه از مزرعه و باغچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یقین کردن
تصویر یقین کردن
آور کردن باور کردن بطورقطع وبی گمان چیزیرا پذیرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویزیت کردن
تصویر ویزیت کردن
بیمار دیدن دیدار کردن بازدید کردن، عیادت کردن پزشک از بیمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
خراب کردن بایرساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یقین کردن
تصویر یقین کردن
((یَ. کَ دَ))
باور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
انهدام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
تدميرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
Demolish, Destroy, Devastate, Ravage, Ruin, Wreck
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
démolir, détruire, dévaster, ravager, ruiner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
afbreken, vernietigen, verwoesten, vernielen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
ทำลาย , ทำลาย , ทำลาย , ทำลาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
demolir, destruir, devastar, arruinar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
demoler, destruir, devastar, arruinar, destrozar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
burzyć, niszczyć, zdewastować, dewastować, zrujnować, zniszczyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
разрушать , опустошать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
تباہ کرنا , برباد کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
להרוס , להחריב , להרוס
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
merobohkan, menghancurkan, merusak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
abbrechen, zerstören, verwüsten, ruinieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
解体する , 壊す , 荒廃させる , 破壊する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
拆除 , 毁坏 , 毁灭 , 破坏
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
kubomoa, kuharibu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
철거하다 , 파괴하다 , 황폐시키다 , 황폐화하다 , 파괴하다 , 파괴하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
yıkmak, yok etmek, tahrip etmek, mahvetmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
руйнувати , знищувати , спустошувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
नष्ट करना , विध्वंस करना , विध्वंस करना , बर्बाद करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
demolire, distruggere, devastare, rovinare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
ধ্বংস করা , ধ্বংস করা , ধ্বংস করা , ধ্বংস করা
دیکشنری فارسی به بنگالی